ادبگاه من

على نامدارى ( متین )

ادبگاه من

على نامدارى ( متین )

یوسف اَر گم شد فقط آشفته اش کنعانیان
درد هجران تو را صد شهر کنعان کم بُوَد
متین

آخرین مطالب
۰۴
بهمن

تو را من بهر خود دانستم اما من چه نادانم

تو با این ذهن خوش باور چه ها کردى؟پریشانم

 

فراموشت کنم اى کاش اما اینکه ممکن نیست

چه وردى خوانده اى بر من؟دوانده ریشه در جانم

 

سخن هایى که میگفتم،همه اسرار دل بودند

ز هر چه گفته بودم من پشیمانم، پشیمانم

 

ز هر جا پر کشیدى من همانجا منتظر ماندم

شدم خوار و شدم سخره،از این پس من نمى مانم

 

عجب گفتى تو اى شاعر، زبان دل گشودى تو

رفاقت قصه ى تلخیست کز نامش گریزانم

 

على نامدارى

  • علی نامداری(متین)
۲۳
بهمن

تو رفتی و در گوش صدایت مانده

تاریکی شب ها به عزایت مانده


از ما که به سادگی گذشتی اما

بیچاره دلی که در هوایت مانده


علی نامداری( متین )

  • علی نامداری(متین)
۲۷
دی

غزل-

گفته بودى این سفر تا چند روزى بیش نیست

زودتر برگرد ، جانا ، هیچکس را خویش نیست


ظاهرى آرام دارند این جماعت اى دریغ

باطناً هرگز دلى با دیگرى هم کیش نیست


زاده ى این عصرم و کوهى پر از درد سکوت

آشنا را لاجرم انسانِ روز پیش نیست


نیشِ تر از خویش خوردم بى وفایى دیده ام

عقربى گر مى زند کارى تر از این نیش نیست


چهره ها خندان ولی دلها پر از راز شگفت

هر که لاف از زهدوعرفان مى زند درویش نیست


از زبان تا دل بسى راه درازست اى متین

هر که از نیکى سخن گوید که نیک اندیش نیست


على نامدارى(متین)

  • علی نامداری(متین)
۲۴
آذر

رباعى-

چون برگ درختان شده بیچاره ى پاییز

چون بلبل خوش خوان شدم آواره ى پاییز


پاییز ندانم چه گنه کرده که زرد است؟

تنهایى و هجران شده کفاره ى پاییز


متین

  • علی نامداری(متین)
۰۹
آذر

رباعى-

تعداد و شمارگان بى حد هستند

در حال و هواى رفت و آمد هستند


از جن و ملک، پادشه و خدمتکار

فرّاش در ایوان محمد هستند


على نامدارى(متین)

  • علی نامداری(متین)
۲۶
آبان

رباعى-

واژه ها شرمنده و با لرزه بر لب آمده

خواهرى در اربعین بیتاب و پرتب آمده


هر که شد مهمان تو،غم را نثارش کرده اى

کربلا بس کن دگر ، اکنون که زینب آمده


على نامدارى(متین)

  • علی نامداری(متین)
۲۲
آبان

غزل(سرنوشت)-

زلف او را بهر من بتخانه کردى سرنوشت

وین دل شوریده را پروانه کردى سرنوشت


مطربا!سازت به ساز دل بزن اما دریغ

با نواى او مرا بیگانه کردى سرنوشت


هر صباح و شام مى آیم به استقبال او

گو حقیقت را تو یک افسانه کردى سرنوشت


با زلیخا،یوسف از کنعان گرفتى عاقبت

کلبه ى احزن،تو،این کاشانه کردى سرنوشت


نرم نرمک دل ربودى بهر ویران کردنم

دلبرى با حربه اى دزدانه کردى سرنوشت


گفته بودى بهر تسکین جام مِىْ را سر کَشم

عاقبت جاى مرا میخانه کردى سرنوشت


على نامدارى(متین)

  • علی نامداری(متین)
۱۰
آبان

چشمان تو بر هم زند آرامش جان ها

اعجاز نگاهت همه جا ورد زبان ها


گویند که با ناز تو هر عقل شود مست

آواز قدم های تو در گوش مکان ها


در قصه ی لیلاست که یک دل شده ویران

دیوانه ی تو اهل زمین و آسمان ها


سرگشته ی تو هر دل و هر چشم و زبانی

آشفته مجالی است عیان ها و نهان ها


در خلقت تو راز نهان چیست که اینجا

از جن و ملک تا به فلک برده امان ها؟


آواره متین در طلب فصل بهار است

تا آیی و دستی به سر برگ و خزان ها...


علی نامداری(متین)

  • علی نامداری(متین)
۲۷
مهر

دلا دنیا و معنا هم حسین است

عزیز جان زهرا هم حسین است


ندیدیم و شنیدیم آنکه گفتند

نگین عرش اعلا هم حسین است


على نامدارى(متین)

محرم

  • علی نامداری(متین)
۲۷
مهر
تو را محبوب عالم آفریدند
عزیز قلب خاتم آفریدند

تنت را غرق خون دیدم،گمانم
تو را از جنس ماتم آفریدند

على نامدارى(متین)
  • علی نامداری(متین)